بهترین وقانونی ترین سایت درآمد زدایی برای ایرانیان عزیز
قلب شکسته
خدایا به هر که دوست تر میداری بیاموز دوست داشتن از عشق برتر است........
نشسته بودم روی نیمکتِ پارک، کلاغها را میشمردم تا بیاد. سنگ میانداختم بهشان. میپریدند، دورتر مینشستند. کمی بعد دوباره برمیگشتند، ساعت از وقت قرار گذشت. اما نیومد. نگران، کلافه و عصبی شدم. شاخه گلی که دستم بود داشت پژمرده میشد.
طاقتم طاق شده بود. از جام بلند شدم
گل را هم انداختم زمین، . بعد، یقهی پالتوم را دادم بالا، دستهام را کردم تو جیبهام، راهم را کشیدم رفتم. نرسیده به در پارک، صداش از پشت سر می اومد.
صدای تند قدمهاش و صدای نفس نفسهاش
نگاهش نکردم. حتی برای دعوا یا قهر. از در خارج شدم. از خیابان سریع رد شدم. هنوز داشت دنبالم میآمد. صدا چکمههاش را میشنیدم. میدوید صدام میکرد.
آنطرفِ خیابان، ایستادم جلو ماشین. هنوز پُشتَم بهش بود. کلید انداختم در را باز کنم، بنشینم، بروم. برای همیشه. باز کرده نکرده، صدای بووق – ترمزی شدید و فریاد – نالهای کوتاه ریخت تو گوشهام – تو جانم.
سریع برگشتم. دیدمش که روی زمین افتاده بود. افتاده بود جلو ماشینی که بهش زده بود و راننده اش هم پریشان بود.
ترسیده بود – به طرفش دویدم بالا سرش ایستادم.
مات و مبهوت هاج و واج نگاش می کردم.
توو دست چپش بستهی کوچکی بود. کادو پیچ شده. محکم گرفته بودش. نگاهم رفت ماند به آستین مانتوش که بالا رفته، ساعتَش پیدا بود. چهار و پنج دقیقه. نگام برگشت به سمت ساعت خودم.
چهار و چهل و پنج دقیقه!
با چشمای خیس به ساعت رانندهی بیچاره نگاه کردم. واقعا چهار و پنج دقیقه بود!!!
خدایا به هر که دوست تر میداری بیاموز دوست داشتن از عشق برتر است........
نشسته بودم روی نیمکتِ پارک، کلاغها را میشمردم تا بیاد. سنگ میانداختم بهشان. میپریدند، دورتر مینشستند. کمی بعد دوباره برمیگشتند، ساعت از وقت قرار گذشت. اما نیومد. نگران، کلافه و عصبی شدم. شاخه گلی که دستم بود داشت پژمرده میشد.
طاقتم طاق شده بود. از جام بلند شدم
گل را هم انداختم زمین، . بعد، یقهی پالتوم را دادم بالا، دستهام را کردم تو جیبهام، راهم را کشیدم رفتم. نرسیده به در پارک، صداش از پشت سر می اومد.
صدای تند قدمهاش و صدای نفس نفسهاش
نگاهش نکردم. حتی برای دعوا یا قهر. از در خارج شدم. از خیابان سریع رد شدم. هنوز داشت دنبالم میآمد. صدا چکمههاش را میشنیدم. میدوید صدام میکرد.
آنطرفِ خیابان، ایستادم جلو ماشین. هنوز پُشتَم بهش بود. کلید انداختم در را باز کنم، بنشینم، بروم. برای همیشه. باز کرده نکرده، صدای بووق – ترمزی شدید و فریاد – نالهای کوتاه ریخت تو گوشهام – تو جانم.
سریع برگشتم. دیدمش که روی زمین افتاده بود. افتاده بود جلو ماشینی که بهش زده بود و راننده اش هم پریشان بود.
ترسیده بود – به طرفش دویدم بالا سرش ایستادم.
مات و مبهوت هاج و واج نگاش می کردم.
توو دست چپش بستهی کوچکی بود. کادو پیچ شده. محکم گرفته بودش. نگاهم رفت ماند به آستین مانتوش که بالا رفته، ساعتَش پیدا بود. چهار و پنج دقیقه. نگام برگشت به سمت ساعت خودم.
چهار و چهل و پنج دقیقه!
با چشمای خیس به ساعت رانندهی بیچاره نگاه کردم. واقعا چهار و پنج دقیقه بود!!!
اگر با گرگها زندگی می کنی زوزه کشیدن را بیاموز من در روزگاری زنگی می کنم که تنها خدایش از پشت خنجر نمزند
جملاتی زیبا از دکتر شریعتی
معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ...
دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم!
دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشك بخریم كه شب تا صبح گریه نكنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره كه من دفترهای داداشم رو پاك نكنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...
معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و كاسه اشك چشمش روی گونه خالی شد . . .
دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم!
دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشك بخریم كه شب تا صبح گریه نكنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره كه من دفترهای داداشم رو پاك نكنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...
معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و كاسه اشك چشمش روی گونه خالی شد . . .
●●●●● برای ديدن عکس ها در این جا مراجعه کنید ●●●●●
عجب آن نیست که آهوی دلم صید تو شد
عجب آن است که من عاشق صیاد شدم.
Find a guy who calls you beautiful instead of hot
به دنبال کسی باش که تو را به خاطر زیبایی های وجودت
زیبا خطاب کند نه به خاطر جذابیتهای ظاهریت
Who calls you back when you hang up on him
کسی که دوباره با تو تماس بگیرد حتی وقتی تلفنهایش را قطع می کنی
who will stay awake just to watch you sleep
کسی که بیدار خواهد ماند تا سیمای تو را در هنگام خواب نظاره کند
wait for the guy who kisses your forehead
در انتظار کسی باش که مایل باشد پیشانی تو را ببوسد[حمایتگر تو باشد]
who wants to show you off to world when you are in your sweats
کسی که مایل باشد حتی در زمانی که درساده ترین لباس هستی تورا به دنیا نشان دهد
who holds your hand in front of his friends
کسی که دست تو را در مقابل دوستانش در دست بگیرد
wait for the one who is constantly reminding you how much
he cares about you and how lucky he is to have you
در انتظار کسی باش که بی وقفه به یاد توبیاورد که تا چه اندازه برایش مهم هستی
و نگران توست و چه قدر خوشبخت است که تو را در کنارش دارد
wait for the one who turns to his friends and says that’s her
در انتظار کسی باش که زمانی که تو را می بیند به دوستانش بگوید اون خودشه
[همان کسی که می خواستم]
در انتظار کسی باش که مایل باشد پیشانی تو را ببوسد[حمایتگر تو باشد]
who wants to show you off to world when you are in your sweats
کسی که مایل باشد حتی در زمانی که درساده ترین لباس هستی تورا به دنیا نشان دهد
who holds your hand in front of his friends
کسی که دست تو را در مقابل دوستانش در دست بگیرد
wait for the one who is constantly reminding you how much
he cares about you and how lucky he is to have you
در انتظار کسی باش که بی وقفه به یاد توبیاورد که تا چه اندازه برایش مهم هستی
و نگران توست و چه قدر خوشبخت است که تو را در کنارش دارد
wait for the one who turns to his friends and says that’s her
در انتظار کسی باش که زمانی که تو را می بیند به دوستانش بگوید اون خودشه
[همان کسی که می خواستم]
تعداد صفحات : 2
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
آمار سایت
کدهای اختصاصی